من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
بلاگردان آن قلبم که با زخم دو صد خنجر
به پیش هر کس و نا کس پی مرهم نمی گردم
زمین خاکیم اما غرورم کم نمی گردد
سرم در زیر بار آسمان هم خم نمی گردد.
در این دنیای تنهائی که لبریز است ز دیوانه
عجین سایه خویشم پی آدم نمیگردم
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
بلاگردان آن قلبم که با زخم دو صد خنجر
به پیش هر کس و نا کس پی مرهم نمی گردم
زمین خاکیم اما غرورم کم نمی گردد
سرم در زیر بار آسمان هم خم نمی گردد.
در این دنیای تنهائی که لبریز است ز دیوانه
عجین سایه خویشم پی آدم نمیگردم
نظرات شما عزیزان: